سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شادی و مستی
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت همراه ماخواهد بود. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
نویسنده : محسن:: 87/7/7:: 4:24 صبح

امروز یعنی امشب (شب 27 ماه رمضان سنه1429)  بعد از جلسه طبق معمول رفتم ته کوچه تا بازی کردنشو ببینم اما بازی نمیکردن تو ماشین نشسته بود با داداشش. باباشم یعنی آقای دکتر داشت با یکی صحبت میکرد از فرصت استفاده کردم رفتم سمت ماشین اول داداشش بعدم خودش از ماشین پریدن پائین سلام و از این حرفا ... و بعد حال داداش بزرگ رو پرسیدم ایلیا رو کرد به من گفت: می خوایم بریم پینت بال شما هم میآین؟

 منمن از خدا خواسته گفتم :آره چرا نمیام ولی من تو گروه شما!

 گفت: باشه .

داداشش گفت: زشته اقا محسن شما بزرگین با این بچه ها بازی نکنین!! گفتم: بزرگ و کوچیک نداره جنگ جنگه!!  ایلیا خندید منم خندیدم

خسته شد نشست رو زمین. گفتم: خوشگلم بلند شو بشین رو ماشین. اومد بپره روی صندوق ماشین اما نتونست آخه فداش بشم هنوز قدش نمیرسه همینطور که داشتیم حرف میزدیمو حال می کردیم     باباش اومد گفت: آقا به ماشین ما چرا تکیه دادی میرم به بابات میگم(!!!!؟؟؟) منم خندیدم گفتم: آقای دکتر پولشو میدیم(!!!؟؟؟) بعد منو بغل کرد گفت: نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم بابت اینکه به ایلیا عربی یاد دادین واقعا وقتی این بچه تو خونه عربی حرف میزنه منو مادرش لذت میبریم و از همین حرفا  ..... بعدشم ما رو چند تا ماچ کرد و سوار شدن که برن و عشق منو با خودشون ببرن.ilia

وقتی می خواست بشینه تو ماشین از کنار در که رد شدم زذم بهش گفتم: دوست دارم      (ولی نمیدونم شنید یا نه)

فعلا تا بعد بای بای

 

 

در ضمن مهرسا خانم باشه حتما ازش عکس میگیرم . در ضمن چند وقتیه درگیرم اگه رفتی پیش دائی سلام منم بهش برسون ممنمون میشم دوسته خوبم.


نظرات شما ()

نویسنده : محسن:: 87/6/10:: 5:18 عصر

نمیدونم چرا داره امار بازدید میره بالا ولی اصلا خوشم نمیاد اخه این یه وب خصوصیه اقا تو رو خدا نیاین توش

ولش کن ایلیای من ماله خودمه حالا هر کی میخواد بیاد تو نظر بده به من چه

اخرین پست اون عکسه بود دیدین خیلی با حال بود

 همه هستی منه

چند روز پیش که خونشون داشتم به داشش درس میدادم اومد بعد از درس نشست کنارم با هزار خجالت و تعارف گفت آ‏قا محسن شما وقت دارین؟ گفتم: برای چی ؟گفت: به من عربی درس بدین ؟گفتم: عربی چی؟ گفت: همین کتابمونو _(کتاب اول راهنمایی)_ فکر میکنین من چه حالی داشتم!!!!! انگار همه دنیا رو به من دادن ولی چون نمیدونستم چی میشه گفتم فردا بهت خبر میدم رفتم خونه همه برنامه ها رو کنسل کردم بعد بهش زنگ گفتم فردا ساعت 15/9 دقیقه گفت باشه فردا رفتم خونشون  زنگ زدم مادرش  جواب دادم گفتم ایلیا خونه هستن گفت آره ولی وقتی اومد دم در فهیدم خواب بوده  گفتم ببخشید بیدارت کردم گفت نه بیدار بودم ساعت 8 خوابم برد تو دلم گفتم قربون خوابت بشم.

رفتیمو درس شروع شد

اون خوشحال بود که عربی یاد میگرفت منم خوشحال بودم که هر روز با عشق خودم میتونم یه چند دقیقه رو سر کنم

خلاصه خیلی خوشحالم الانم دارم میرم خونشون البته امروز چون کلاس داشتم درسمون افتاده بعد از ظهر

 

فعلا بای

با همه حرفایی که زدم ممنون از اینکه اومدین و نظر دادین.


نظرات شما ()

نویسنده : محسن:: 87/6/2:: 9:49 صبح
my ilia
نظرات شما ()

نویسنده : محسن:: 87/5/26:: 3:1 صبح

نمیگم این اسم از کجا اومد فقط همینو میگم که این اسمه عشقه منه این اسمه اونیه که دوسش دارم .

این تایپک هدیه است به اونی که بازم دوسش دارم اونی که تویه یه دنیا تنهایی هر روز با من بود.

تقدیم به مهرسای عزیزم.


نظرات شما ()

نویسنده : محسن:: 87/5/17:: 10:1 صبح

الان که دارم مینویسم فقط چند دقیقه از ملاقاتمون میگذره دم در دو تا از دوستاش منتظرش بودن سلام کردم گفتن: نیم ساعته منتظریم.!!! تعجب کردم آخه می خواستن برن تهران پارک آبی منم وایسادم پیششون یه 5 دقیقه گذشت از راه رسید ولی برعکس یعنی از در خروجی اومد تو موبایل مادرش دستش بود با اون موهای فرق باز کرده که فقط همین مدل بهش میاد (البته به نظر من) با اون چشمای درشته قشنگش اخم کرده بود معلوم بود خسته شده رو کرد به اون دو تا  گفت: دیوونه شدین نیم ساعته تو پارکینگ دنبالتون می گردیم. معلوم شد آقایون باید میرفتن پارکینگ.

 اونقدر جذبه داشت که اون دو تا جرأت نکردن حرف بزنن مثل یه مرد یا شاید مثل یه بابا که از دست بچه هاش ناراحته نیگاشون میکرد وقتی اینجوری دیدمش بازم به خودم گفتم هی محسن دیدی اشتباه نکردی طرف همونیه که یه عمر دنبالش بودی ......11223344556677889900

 

پس از این تایپک نتیجه میگیریم که: از این به بعد من عاشق یه مرد هستم نه عاشق یه پسر بچه......

ابن عکسم دوباره میزارم به هیچ کسم ربطی نداره چون وب ماله خودمه عکس هر کسی رو بخوام میذارم هر چند بار هم که بخوام میذارم....

در ضمن چون دوسش دارم اصلا میخوام صد بار همین عکسو بذارم.....


نظرات شما ()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

14418:کل بازدید
8:بازدید امروز
10:بازدید دیروز
درباره خودم
شادی و مستی
محسن
صبور
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
شادی و مستی
فهرست موضوعی یادداشت ها
ستاره تنهائی ها....[23] . دوستی ها[3] . زیباترین ها[3] . حکمت ها.... . خنده ها . درد دلها .
اشتراک